جدول جو
جدول جو

معنی داش تیمور - جستجوی لغت در جدول جو

داش تیمور
(تَ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 3هزارگزی باختر مهاباد و 2 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد بسردشت دره معتدل مالاریایی دارای 182 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مهاباد و چشمه، محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری، صنایع دستی مردم آن جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
از امرای عصر سلطان ابوسعید بود در خراسان با ’ناری طغای’ همدست شد و به قتل خواجه غیاث الدین وزیر اقدام کردند ولی توطئۀ آنان آشکار گشت و در غرۀ شوال سال هجری قمری در سلطانیه اعدام شدند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 216-218و تاریخ مغول اقبال صص 342- 343 و طاش تیمور شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. این ده در 15 هزارگزی شمال باختری راه مالرو عمومی واقع و ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری که سکنۀ آنجا 443 تن میباشد. مذهب این سکنه شیعه و زبانشان ترکی است. آب آنجا از چشمه سار و محصول آن غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم و گلیم بافی میباشد. راه مالرو است. این ده راخان تمر نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام یکی از فرماندهانی است که اولجایتو برمیسرۀ لشکر خود در لشکرکشی بجانب شام تعیین کرد. امیر اولجایتو در سنۀ 712 هجری قمری بقصد قشلاق از سلطانیه عازم شد و از بغداد لشکری بجانب شام کشید امیر اعظم امیرجوبان را منقلای لشکر تعیین فرموده و میمنۀ لشکر امیرسیونج و امیر تیمورتاش و امیرسوتای و امیرعلی پادشاه و امیر قورمشی الساق و توقاالدرجی بود و برمیسره امیر ایرنجین و امیرحسین اندجانی و امیر طغان و امیر خان تیمور وبور کوچک قرار داشت. (از ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 53)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از فرماندهان سلطان اولیجایتو است در جنگ گیلان، رشیدی آرد: توضیح آنکه اولیجایتوی در ذی القعده سنۀ 706 هجری قمری فولاد خبکسان را بر سر آغرق گذاشت و باسپاهی جرار از سلطانیه متوجه گیلان شد و بطارم آمد واز آنجا به کوه طرفک رفت و سپس متوجه گیلان شد، بر میمنۀ لشکر: ’امیر سونج’ و ’امیر سوتای’ و ’امیر علی پادشاه’ و ’طغای گورکان’ و ’توقتیمور’ و ’بهادر’ و بر میسره: ’امیر ایرنجین’ و ’جیجک گورکان’ و ’خای تیمور’ را گذاشت، (از ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 14)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از امراء عصر سلطان ابوسعید که با علی پادشاه آهنگ سؤقصد نسبت بسلطان مذکور کرده بودند. سلطان ابوسعید بوساطت مادر خود (حاجی خاتون) علی پادشاه را بخشید و به او امر داد که بحدود بغدادبرود و طاشتیمور را که از همدستان او بود بمحاکمه به خواجه غیاث الدین وزیر و امرای دیگر سپرد. اما خواجه که مردی سلیم النفس بود، تصمیم داشت که بعموم دشمنان خود و پدر شهید خویش نیکی کند. با اینکه اطمینان یافت که عصیان امرا بیشتر بدشمنی او بود، از ابوسعید عفو طاشتیمور را گرفت و او را بخراسان فرستاد. طاشتیمور در نزدیکی ابهر زنجان به ناری طغای که بی اجازه عازم اردوی ایلخانی بود رسید و این دو امیر دست یکی کرده مصمم برداشتن دشمنان خود از میان شدند و خواجه غیاث الدین را که در این تاریخ با بغدادخاتون، زمامدار کلیۀ امور مملکتی بودند، خصم واقعی خود شمرده درصددقتل آن وزیر دانشمند برآمدند، و محرمانه علی پادشاه را هم بهمدستی خود دعوت کردند. طاشتیمور در قزوین منتظر انجام نقشۀ ناری طغای شد و ناری طغای برای تحصیل زمام امور به هر وسیله که باشد بسلطانیه آمد، لکن ابوسعید او را بار نداد و بغدادخاتون که او را مسبب قتل پدر حقیقی و برادر خود میدانست، سلطان را روزبروزبر او بیشتر متغیر میکرد. ناری طغای درصدد همدست کردن امرای مقیم اردوی ابوسعید با خود برآمد و قصۀ مواضعۀ علی پادشاه و طاشتیمور را بر مخالفت سلطان به ایشان خبر داد ولی ابوسعید که از ظلم و استبداد او درخراسان ناراضی بود بسخنان او التفات نکرد و امرای دیگر هم دعوت او را نپذیرفتند ناچار درصدد قتل خواجه غیاث الدین برآمد و از خواجه تقاضای ملاقات کرد و چون اجازه نیافت که با سلاح بخدمت خواجه رود در رسیدن بحضور وزیر از در عجز در آمده از وزیر خواست که سلطان را نسبت باو بر سر عنایت بیاورد. خواجه پذیرفت و مصمم شد که همان وقت برای انجام این مهم بخدمت ابوسعید رود. ناری طغاری بیرون آمده در خارج مدخل منزل وزیر درکمین او ایستاد ولی خواجه از در دیگر بیرون رفت و خیال زشت ناری طغای صورت عمل نیافت. چون خواجه بحضور ایلخان رسید و ملتمس ناری طغای را به عرض رسانید ابوسعید از پاک طینتی خواجه غیاث الدین تعجب کرده اندیشۀ سوء او را در حق خواجه به اطلاع او رساند و امر داد که ناری طغای را دستگیر کنند. ناری طغای که از این قصه خبر یافته بود از کوههای ابهر گریخته به ری آمد تا شاید خود را بخراسان برساند ولی او در آن حدود و طاش تیمور در محال قزوین دستگیر شدند و آن دو را در روز عید قربان سال 729 در سلطانیه به امر ابوسعید سر بریدند و سرهای ایشان را بجای سر دمشق خواجه از قلعۀ سلطانیه فروآویختند. (تاریخ مغول اقبال ص 342 و 343)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُنَ / نِ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 4/5هزارگزی باختر مهاباد و 3هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت. دره معتدل مالاریایی دارای 152 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی مردم آنجا جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا